۱۳۹۱ اسفند ۳, پنجشنبه

قاضی صلواتی های، بیرون از زندان بیشمارند.


http://omiddana.com/?p=2375
قاضی صلواتی های، بیرون از زندان بیشمارند.
در نوشتار پیشینم به نام (روزهای بارجویی، سلول انفرادی، قاضیان پس از آزادی) اشاراتی به هتاکان بی ریشه در ارتباط با دوران بازجویی های که بر من گذشته است داشتم.
 
زمانی که بازداشت شدم و در چارچوب هرسناک زندان جمهوری اسلامی دوران حبس خویش را میگذارندم، بزرگترین و مهم ترین حامی من همسر مهربانم (نازنین زرین کلاه) بود. بنا به فرهنگ نادرست غالب اسلامی بر سرزمین ما شایعه پراکنی ها نخست از سوی قاضی صلواتی های بیرون از زندان آغاز و رفته رفته دامنه همه اطرافیان من را گرفت. 
در آن زمان به یکباره از همه سو شنیده می شد، نازنین زرین کلاه همسرش امید دانا او را به وزارت اطلاعات فروخته است، و دلیل بازداشت امید دانا همکاری همسر وی با وزارت اطلاعات می باشد.
 
آن روزها سیاه و پر از درد هر دوشنبه بامداد که نازنین به ملاقات من در اوین می آمد، در چشمانم نگاه می کرد و میگفت : ببین مردم ما به کجا رسیده اند، اگر آنان جای من بودند و زیر فشار بازجویی قرار می گرفتند روشن نبود چه ها می گفتند، اما منی که قرص ایستادم و کلامی بر علیه تو و یارانمان به زبان نیاوردم و تمامی تلاشم را برای فرار همسرم به کار گرفتم و حتا در آن زمان تمام طلاهای خود را فروختم، اینگونه مزد دستم را می دهند و با وقاحت من را محکوم به همکاری با وزارت اطلاعات میکنند، و می گویند من خود با دست های خویش همسرم را تحویل سربازان اسلام داده ام و همیشه در این لحطه اشک از چشمان همسر عزیزم سرازیر میشد و جگر من را در زندان به آتش میکشید.
 
آری قاضیان بیرون از زندان سنگ دل تر از قاضی صلواتی میباشند.
آری در همان زمان که دوران محکومیت خویش را میگذراندم، از گوشه و کنار به گوشم میرسید، کسانی که حتا کوچکترین هزینه ای برای باورهایشان تا کنون نداده اند، چگونه در ارتباط با فداکاریهای من و همسرم در کرسی قاضی صلواتی تکیه زده اند، و دست به لجن پراکنی میزنند.
 
روزهای نخست بازداشتم از هجمه نظرات قاضیان بیرون از زندان دلم به شدت می شکست وبسیار کلافه می شدم، اما رفته رفته برایم عادت شد، و تصمیم گرفته هر آنچه را که از این بی خردان به گوشم میرسد را با یک گوش بشونم و از گوش دیگرم رد کنم، که خوشبختانه من و همسرم در این ارتباط در همان ۶ ماه نخست حبسم توانستیم بر حرفهای بی پایه و اساس غلبه کنیم و نگذاریم که بر روی ما تاثیر منفی بگذارد، و تا به امروز در این امر به خوبی توانسته ایم بر بی خردان قاضی چیره شویم، زیرا من و همسرم میدانیم کی بوده ایم و کی هستیم و چه کردیم و چه می کنیم و همین ما را بس.
 
به تازگی داشتم اندیشه میکردم، در مدتی که به خارج آمدم در نوشتارها و رادیو و تلویزیونها پارسی زبان بارها مطالبی در ارتباط با خودم شنیدم که به هیچ روی حقیقت نداشته و ندارد. 
در این ارتباط با همسرم مشورتی کردم، و پرسیدم براستی ریشه اتهام زنی کور و یا یک کلاغ چهل کلاغ در نزد مردم ما کجاست؟
چرا برخی از مردم ما به قدری شرافت خویش را کنار گذاشته اند، که بدون هیچگونه هزینه پرداختند و یا دانش در مسئله مورد بحث به خود پروانه میدهند، در ارتباط با دیگران در کرسی قضاوت بنشینند؟ و بدون ذره ای وجدان در ارتباط با اشخاص دست به لجن پراکنی بزنند؟
 
از من و همسرم که گذشت، ما دگر عادت کردیم، به قول معروف در این راه پوستمان بسیار کلفت شده است و مانند کوه در برابر این گفته های بی سروته می ایستیم و دم بر نمی آوریم و تا کنون همانگونه که مشاهده کرده اید، کارمان را به پیش برده ایم و میبریم و بهترین گواه بر این امر کارنامه یکساله آمدنم به کشور سوئد میباشد که هر چه بیشتر چوب لای چرخم گذاشتند بیشتر به پیش آمدم. 
 
اما در آخر نوشتارم دوست دارم یک پرسش از این قاضیان بی رحم تر از صلواتی بپرسم، تا کنون با خود اندیشه کرده اید، اگر شما جای من بودید و چه می کردید؟
آیا اگر شما جای من بودید توانایی تحمل این همه بی مهری و لجن پراکنی و دروغ را داشتید؟
آیا تا کنون اندیشه کردید بدون دانش و آگاهی قاضاوت کردن چقدر زشت و زننده است ؟
آیا میدانستید زنی که مجبور به تن فروشی میشود در برابر شما اتهام زنان از چه جایگاه ویژه و مناسبی برخوردار است و در برابر شماها بسیار با شرفت تر مباشد؟
 
نه میدانم که تا کنون به این مسائل اندیشه نکرده اید، اما امبدوارم بعضی از شما با خواندن این نوشتار به خود آیید، هر چند میدانم که ریشه قاضی صلواتی های بیرون از زندان را نمیشود ریشه کن کرد زیرا قاضی صلواتی های بیرون از زندان بی شمارند.
 
نگارنده: امید دانا

قاضی صلواتی های، بیرون از زندان بیشمارند.
در نوشتار پیشینم به نام (روزهای بارجویی، سلول انفرادی، قاضیان پس از آزادی) اشاراتی به هتاکان بی ریشه در ارتباط با دوران بازجویی های که بر من گذشته است داشتم.

زمانی که بازداشت شدم و در چارچوب هرسناک زندان جمهوری اسلامی دوران حبس خویش را میگذارندم، بزرگترین و مهم ترین حامی من همسر مهربانم (نازنین زرین کلاه) بود. بنا به فرهنگ نادرست غالب اسلامی بر سرزمین ما شایعه پراکنی ها نخست از سوی قاضی صلواتی های بیرون از زندان آغاز و رفته رفته دامنه همه اطرافیان من را گرفت.
در آن زمان به یکباره از همه سو شنیده می شد، نازنین زرین کلاه همسرش امید دانا او را به وزارت اطلاعات فروخته است، و دلیل بازداشت امید دانا همکاری همسر وی با وزارت اطلاعات می باشد.

آن روزها سیاه و پر از درد هر دوشنبه بامداد که نازنین به ملاقات من در اوین می آمد، در چشمانم نگاه می کرد و میگفت : ببین مردم ما به کجا رسیده اند، اگر آنان جای من بودند و زیر فشار بازجویی قرار می گرفتند روشن نبود چه ها می گفتند، اما منی که قرص ایستادم و کلامی بر علیه تو و یارانمان به زبان نیاوردم و تمامی تلاشم را برای فرار همسرم به کار گرفتم و حتا در آن زمان تمام طلاهای خود را فروختم، اینگونه مزد دستم را می دهند و با وقاحت من را محکوم به همکاری با وزارت اطلاعات میکنند، و می گویند من خود با دست های خویش همسرم را تحویل سربازان اسلام داده ام و همیشه در این لحطه اشک از چشمان همسر عزیزم سرازیر میشد و جگر من را در زندان به آتش میکشید.

آری قاضیان بیرون از زندان سنگ دل تر از قاضی صلواتی میباشند.
آری در همان زمان که دوران محکومیت خویش را میگذراندم، از گوشه و کنار به گوشم میرسید، کسانی که حتا کوچکترین هزینه ای برای باورهایشان تا کنون نداده اند، چگونه در ارتباط با فداکاریهای من و همسرم در کرسی قاضی صلواتی تکیه زده اند، و دست به لجن پراکنی میزنند.

روزهای نخست بازداشتم از هجمه نظرات قاضیان بیرون از زندان دلم به شدت می شکست وبسیار کلافه می شدم، اما رفته رفته برایم عادت شد، و تصمیم گرفته هر آنچه را که از این بی خردان به گوشم میرسد را با یک گوش بشونم و از گوش دیگرم رد کنم، که خوشبختانه من و همسرم در این ارتباط در همان ۶ ماه نخست حبسم توانستیم بر حرفهای بی پایه و اساس غلبه کنیم و نگذاریم که بر روی ما تاثیر منفی بگذارد، و تا به امروز در این امر به خوبی توانسته ایم بر بی خردان قاضی چیره شویم، زیرا من و همسرم میدانیم کی بوده ایم و کی هستیم و چه کردیم و چه می کنیم و همین ما را بس.

به تازگی داشتم اندیشه میکردم، در مدتی که به خارج آمدم در نوشتارها و رادیو و تلویزیونها پارسی زبان بارها مطالبی در ارتباط با خودم شنیدم که به هیچ روی حقیقت نداشته و ندارد.
در این ارتباط با همسرم مشورتی کردم، و پرسیدم براستی ریشه اتهام زنی کور و یا یک کلاغ چهل کلاغ در نزد مردم ما کجاست؟
چرا برخی از مردم ما به قدری شرافت خویش را کنار گذاشته اند، که بدون هیچگونه هزینه پرداختند و یا دانش در مسئله مورد بحث به خود پروانه میدهند، در ارتباط با دیگران در کرسی قضاوت بنشینند؟ و بدون ذره ای وجدان در ارتباط با اشخاص دست به لجن پراکنی بزنند؟

از من و همسرم که گذشت، ما دگر عادت کردیم، به قول معروف در این راه پوستمان بسیار کلفت شده است و مانند کوه در برابر این گفته های بی سروته می ایستیم و دم بر نمی آوریم و تا کنون همانگونه که مشاهده کرده اید، کارمان را به پیش برده ایم و میبریم و بهترین گواه بر این امر کارنامه یکساله آمدنم به کشور سوئد میباشد که هر چه بیشتر چوب لای چرخم گذاشتند بیشتر به پیش آمدم.

اما در آخر نوشتارم دوست دارم یک پرسش از این قاضیان بی رحم تر از صلواتی بپرسم، تا کنون با خود اندیشه کرده اید، اگر شما جای من بودید و چه می کردید؟
آیا اگر شما جای من بودید توانایی تحمل این همه بی مهری و لجن پراکنی و دروغ را داشتید؟
آیا تا کنون اندیشه کردید بدون دانش و آگاهی قاضاوت کردن چقدر زشت و زننده است ؟
آیا میدانستید زنی که مجبور به تن فروشی میشود در برابر شما اتهام زنان از چه جایگاه ویژه و مناسبی برخوردار است و در برابر شماها بسیار با شرفت تر مباشد؟

نه میدانم که تا کنون به این مسائل اندیشه نکرده اید، اما امبدوارم بعضی از شما با خواندن این نوشتار به خود آیید، هر چند میدانم که ریشه قاضی صلواتی های بیرون از زندان را نمیشود ریشه کن کرد زیرا قاضی صلواتی های بیرون از زندان بی شمارند.

نگارنده: امید دانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر